باعرض سلام به خدمت خلیفه ی خداوند در زمین وجانشین خداونددر تمامی عوالم افرینش.
ما خوب میدانیم که دلیل اصلی غیبت تنها این است که دراصل ماباکارها وگناه هاوخطاهای خودمان نتوانسته ایم شرا یط ظهورشمارافراهم کنیم وهمین مسئله باعث رنجش شما از دست ماشده ومیشودوبازهم با این همه خطاهایی که ازماسر زده شما هنوز هم پشت ماروخالی نکرده ایدوبرای هدایت ماتلاش میکنید وامید به بازگشت وتوبه ی ما داریدکاش میشدکه ماهم جزو آن دسته از کسانی باشیم که برعکس مردم زمان خود عمل کردند وحسین (ع) زمان خودرایاری کردندباشیم وازمسئله ی عاشوراوغفلت مردم درس عبرت بگیریم وتلاش کنیم که امام حسین(ع) زمان ما درقتلگاه غیبت غریب و تنها دست وپا نزند
برای همین از شما میخواهم که برای هدایت بنده بیش از پیش تلاش کنیدوبنده وتمامی شیعیان راهدایت کنیدتاما هم بتوانیم شمارا یاری کنیم ودر این زمانه ای که فرقه های ضاله وگمراه کننده قصد فریب مردم را دارند ومیخواهند حسین این زمان یعنی مهدی صاحب زمان(عج) را درکربلایی به نام غیبت وغفلت شیعیان شهید کنندما بتونیم شمارا یاری کنیم.....
چهارشنبه 29 ذی القعده سال 10 هجری قمری، 11 اسفند سال 10 هجری شمسی، 27 فوریه سال 632 میلادی
کاروان عظیم پیامبر(ص) در پنجمین روز از سفر خد به "سُقیا" رسیده است.اینک پیامبر(ص)تمامی اهل مدینه و اطراف آن را- جز آنان که به دلیل بیماری نتوانسته اند همراهی کنند- در قافله خود به همراه دارد.
ده سال پیش، در آغازین روزهای ماه ربیع الاولِ نخستیم سال هجرت- زمانی که سراسر جزیرة العرب تحت سلطه دشمنان بود و یاران و پیروان حق بسیار ناچیز می نمود-پیامبر (ص) مسیر مکه تا مدینه را، به همراه تعداد اندکی، پیموده بودند.اما امروز پیش از هفتاد هزار نفر تنها از مدینه در کنار پیشوای مهربان خود ره می سپارند.
و هنوز زنده است یاد پر خاطره "لیلةه المبیت"، آن شبی که شهسوار اسلام در بستر پیامبر(ص) خوابیده تا نقشه دشمنان،نقش بر آن گردد و با حفظ جان فرستاده خدا(ص) تاریخ هجرت رقم بخورد.
آن شب که پیشوای جوانمردان، هستی خویش را در طَبَق اخلاص گذاشت تا جان پیامبر خدا(ص) از آسیب و طر محفوظ بماند، ردای بلند افتاخار برا قامت علی(ع) راست آمد و چنین نازل گشت:
"و در میان مردمان، کسی وجود دارد که جان خود را در راه رضای خدا می فروشد و خداوند بر این چنین بندگان مهربان است"
پاورقی:
1-اشاره به آیه 3/ مائده
2-بحارالانوار/ ج 36 / صص 40-51. الغدیر/ ج2 / صص 48-49 وبرخی مدارک معتبر مربوط به اهل تسنن. مستند احمد حنبل / ج 1 / ص 212 . سیره اب هشام / ج 2 / ص 291 . تاریخ خطیب بغدادی / ج 13 / ص 191
سه شنبه 28 ذی القعده سال 10 هجری قمری، 10 اسفند سال 10 هجری شمسی، 26 فوریه 632 میلادی
کاروان حاجیان صبح روز سه شنبه نماز را در "اثایه"برپا داشت و سپس به سوی ((عَرج)) حرکت کرد.این قافله هنوز امیر مومنان (علیه السلام را به همراه ندارد.آن حضرت به امر پیامبر (صلی الله علیه و آله)-برای تعلیم احکام الهی اسلام و نیز حل اختلافی که بین اهل یمن پیش آمده است-با گروهی از مسلمانان، راهی آن دیار شده اند و اینک با رسیدن نامه رسول خدا(ص) و دستور جدید، با گروهی از همراهان به سوی مکه عازم اند.
شانزده ما پیش نیز که پیامبر خدا(ص) به قصد غزوه تبوک مدینه را ترک کردند(2)،امیرمومنان(ع) ایشان را همراهی نمی کردند.آن روز، خطر فتنه منافقان و کارشکنان، آن چنان در مدینه احساس می شد که رسول خدا(ص) سنگر مدینه را به داماد خویش سپردند و با به جا گذاشتن شیر خدا(ع)، راهی نبرد شدند.
منافقان-که نقشه های شوم خود را نقش بر آب می دیدند-چنین شایعه کردند که فرزند ابوطالب برای پرهیز از گرما و سختی سفر، لشکر را همراهی نمی کند!این فتنه سبب شد تا یگانه قهرمان اسلام امیرمومنان (ع) به پیشگاه پیامبر خدا (ص) بشتابد و ایشان را از آن چه پیش آمده بود باخبر سازد.آنجا بود که پیامبر(ص) فرمودند:
(منزلت و جایگاه تو نسبت به من-در امر رسالت- همچون هارون است برای موسی،جز آنکه پس از من پیامبر نیست)
علی جان...! در مدینه بمان که مدینه بی تو، همانند کشتی بی ناخداست و طوفان حوادث آن را واژگون خواهد ساخت و منافقان و یهودیان هم داستان خواهند شد تا اسلام نوپا را از ریشه بخشکانند.
تین حدیث که به "حدیث منزلت" مشهور است، باردیگر بر زبان پیامبر(ص)، درخطبه غدیر،جاری می گردد تا همگان به مقام شاه ولایت(ع) آگاه گردند و حجت بر خلایق تمام شود.
پاورقی:
1-این روز را روز اوصیا الهی نیز می دانند.برای مثال شیث وصی حضرت آدم، یوشع جانشین حضرت موسی و شمعون وصی حضرت عیسی (علیهم السلام) است.برای بررسی بیشتر ر.ک. بحارالانوار/ ج 97 / ص 116
2-حرکت به سمت منطقه تبوک در ماه رجب سال نهم هجری بوده است.
3-بحارالانوار/ ج 37 / صص 254-289 . الغدیر / ج 3/ص 198 و برخی مدارک معتبر مربوط به اهل تسنن:احمد حنبل/ج 1/صص 170.173.175.177 . مستند ابوداد/ ج 1/ ص 28 . صحیح ترمذی/ ج 2 / ص 301 . صحیح ابن ماجه/ ص 12
سالیانی دور، مردی از تبار پیامبران الهی گام در سفری بیست روزه می گذارد تا جانشینان خویش را در زمان و مکان مشخص، برای تمامی بشریت و آینده انسان معرفی کند، پیام این سفر را باید حاضران به غایبان برسانند.
مکان:عربستان.ساحل شرقی دریای سرخ.آبگیر و غدیر خم
زمان:دوشنبه، ذی حجه سال 10 هجری قمری مصادف با اول فروردین ماه سال 11 هجری شمسی مطابق 18 مارس سال 632 میلادی
یکسال پس از شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، مامون به بغداد آمد.روزی عزم به شکار کرد.امام جواد (علیه السلام) در کناری ایستاده بود و چند کودک در آن نزدیکی به بازی مشغول بودند.همین که مرکب مامون را دیدند، فرار کردند. ولی محمد بن علی جواد (علیه السلام) در حالی که تنها 9 سال از عمرش گذشته بود، به جای خود ایستاد. خداوند محبت او را به قلب مامون افکند و پرسید: چه عاملی باعث شد که تو با سایر کودکان فرار نکردی؟
حضرت جواد (علیه السلام) فورا جواب دادند: ای امیر! راه تنگ نبود که من با رفتن خود آنرا برای عبور خلیفه گشایش داده باشم و مرتکب گناهی هم نشده ام که از ترس مجازات، فرار کنم و من نسبت به خلیفه مسلمانان، حسن ظن دارم.گمانم این است که او به بی گناه آسیب نمی رساند.بدین جهت در جای خود ماندم و فرار نکردم.
مامون از سخنان محکم و منطقی کودک و همچنین قیافه ی جذاب و گیرای او تعجب کرد و پرسید: اسم شما و اسم پدرت چیست؟
حضرت فرمودند: " محمد بن علی الرضا علیه السلام"
مامون نسبت به پدر او از خداوند طلب رحمت کرد و راه خود را در پیش گرفت.چون به صحرا رسید نظرش به دراجی افتاد. باز(پرنده شکاری) از پی آن رها کرد.باز مدتی ناپدید شد.چون از هوا برگشت، ماهی کوچکی در منقار داشت که هنوز نیمه رمقی در آن بود.
مامون از مشاهده آن حال در شگفت شد و آن ماهی را در دست گرفت و برگشت.چون به همان محل که هنگام رفتن حضرت جواد (علیه السلام) در آنجا بود رسید، باز دید که کودکان فرار کردند ولی اون همچنان در جای خود ایستاده است.وقتی خلیفه نزدیک شد، گفت: ای محمد! این چیست که در دست من است؟
فرمودند: ای امیر! خداوند با قدرت خود در دریا، ماهیان ریزی آفریده.باز های پادشاهان و خلفا آنرا شکار می کنند و پادشاهان آنرا در کف می گیرند و سلاله نبوت را با آن امتحان و آزمایش می نمایند.
مامون از مشاهده این وضع، تعجبش افزون شد و گفت: حقا که تو فرزند امام رضایی(علیه السلام)!یعنی از فرزند آن بزرگوار ، این عجایب و شگفتی ها بعید نیست.
سپس، او را طلبید و مورد اعزاز و اکرام قرار داده، از آن پس ،بخاطر فضل و علم و کمالی که با وجود کمی سن، از آن حضرت ظاهر می شد، پیوسته به او مهربانی می کرد.
منبع:الصواعق المحرقه، احمد بن هیثمی، ص 204. منتهی الآمال، ج 3، باب 11، ص 1760