نام مقدس ایشان فاطمه کبری علیه السلام ومعصومه لقب ایشان است که امام رضا علیه السلام به ایشان اطلاق کرده است.دلیل اینکه نام ایشان فاطمه کبری میباشداین است که ایشان چند خواهر دیگربه نام های فاطمه وسطی"فاطمه صغری"فاطمه اخری"داشتندوایشان بزرگترینشان (کبری)بودند.
این دخترپاک ومعصوم امام موسی کاظم علیه السلام درروز اول ذی قعده الحرام سال173هجری قمری درمدینه ازمادر پاکش نجمه خاتون متولد شدودومین وآخرین فرزند نجمه خاتون بود که25 سال پس ازامام رضا علیه السلام فرزند بزرگتر نجمه خاتون چشم به جهان گشود. بیش از ده سال ازعمرشریفشان نگذشته بودکه پدربزرگوارشان امام موسی کاظم علیه السلام بازهر........هارون به شهادت رسیدوسایه ی غم واندوه برقلب شریفشان احاطه یافت.
پس ازان تنها دلخوشی ومایه ارامش ایشان برادربزرگوارشان امام رضا(ع)بودنداما ناگهان مامون نیرنگ بازوملعون راه پدرش را در پیش گرفت ووجود مقدس امام رضا علیه السلام را ازکانون خانواده جدا کرده وان حضرت را با ظاهری محترمانه اما به اجبار به سفری بی باز گشت به خراسان وادار نمود.یک سال پس ازسفرامام رضا علیه السلام به خراسان ان امام بزرگوار به وسیله ی نامه خواهر خویش رابه خراسان دعوت کردند وان بانوی بزرگوارامر امام خودراباوجود خطرهای سرراه اطاعت کردند.
البته ایشان برادران وبرادرزادگان خویش رادر طول مسافرت درکنار خود داشتندتابه شهر ساوه رسیدند.در شهر ساوه به دستورمامون بین همراهان حضرت معصومه علیه السلام ودشمنان خاندان عترت وطهارت جنگ سختی در گرفت وتمامی همراهان ایشان به شهادت رسیدند واین بارهم غم سنگینی بر دل ایشان نشست.درآن زمان مردم قم سررسیده بودندوایشان را به شهر خویش بردندتاازشردشمنان درامان بمانند.براساس برخی از اسنادتاریخی درروز23ربیع الاول201هجری قمری حضرت معصومه علیه السلام در میان استقبال پرشورمردم قم وارد این سرزمین شدندوپس از17روزماندن درقم وتحمل بیماری چشم از جهان فرو بستند(یاشهید شدند).
فضیلت
درفضیلت این بانوی عظیم الشان همان پس که ایشان درحدیثی توسط امام رضا علیه السلام لقب معصومه راصاحب شده اند که این ویژگی معصوم بودن پیش از ایشان تنها به حضرت زهرا سلام ا..علیها اطلاق شده است واینکه طبق حدیث امام صادق علیه السلام ایشان شفاعت کننده ی شیعیان درقیامت اند.در ادامه به این دوحدیث اشاره می کنیم.امام صادق علیه السلام می فرماید:آگاه باشید که خداحرمی داردوان مکه است و پیامبرخداحرمی دارد وآن مدینه است و امیرمومنان حرمی داردوآن کوفه است.اگاه باشیدکه حرم من و فرزندان من بعدازمن قم است.اگاه باشیدکه قم کوفه کوچک ماست.بدانید که بهشت هشت در دارد سه تای ان به سوی قم است.
بانویی از فرزندان من به نام(فاطمه)دخترموسی درانجا رحلت میکند که همه شیعیان ما با شفاعت او واردبهشت میشوند.امام رضا علیه السلام فرمودند:من زارالمعصومه بقمکمن زارنی:یعنی:هر کس معصومه را درقم زیارت کندمانندکسی است که مرازیارت کرده باشد.همین حدیث امام رضا علیه السلام وبیان امام صادق علیه السلام که می فرماید ایشان شفاعت کننده ی شیعیان هستند و همچنین صدور زیارت نامه ازجانب امام رضا علیه السلام برای ایشان که به جز حضرت زهرا سلام ا...برای بانوی.......نشده است به روشنی نشان دهنده ی معصومیت آن بانوست.
فضیلت زیارت آن حضرت:
امام رضا علیه السلام درفضیلت زیارت حضرت معصومه علیه السلام فرمودند.(من زارهافله الجنه)یعنی هر کس اورازیارت کندبهشت ازان اوست.همچنین ایشان فرموده اند: (من زارالمعصومه بقم کمن زارنی)یعنی:هرکس حضرت معصومه رادرقم زیارت کند همانند کسی است که مرا زیارت کرده است.
سلام آقاچند وقتیه خیلی دلم میخوادبرات نامه بنویسم.اقاجون از اون موقع که توروشناشختم خیلی خیلی خواستم باها دردودل کنم چرا که خیلی گشتم ولی فهمیدم غیرازشماکسی که بتونه به حرفم گوش کنه نیست.چراکه شما به روایت امام رضا علیه السلام مثل یه پدردلسوزبلکه شاید بالاترازاو:شاید که نه قطعا بالاتر ازاون هستید.
اقاجون من یه جوان دانشجوی 21ساله هستم وشمارو خیلی میشناسم اقای من-مولای من-مندوست دارم بااین نامه کمی از مشکلاتمو با شمادرمیون بزام وباشمارازو نیاز کنم اقای من دوست دارم به شما خیلی نزدیک بشم وحتی شاید اینکه دل شمارو ازدست خودم بشکنم یااینکه شمارو دیگه بابت گناهای خودم خون الود کنم.
ای پدرمهربون من میخوام شما به من کمک کنی که دیگه گناه نکنم من میخوام فقط شما از دست من راضی باشید.اقاجون دلم خیلی خیلی برات تنگ شده اقا جون چطور بگم دلم خیلی هواتو کرده دیگه میخوام تصمیم بگیرم شماازدست من راضی باشید اقا جون من هرلحظه-هرثانیه وجود شمارو حضور شمارو توزندگی درک مبکنم خلاصه اقاجون خواستم بگم دلم خیلی برات تنگ شده اقا جون دوری پدروفرزند خیلی سخته مخصوصا برای پدر.
میدونم هر لحظه منتظر دیدار مایی ولی فرزند هم باید سعی کنه که درنبودپدر به وظایف خودش به نحو احسن انجام بده تا وقتی که پدر برمیگرده یا اینکه به فکر فرزنده ونگاهش میکنه از دست او راضی باشه ودرپایان آقا مولای من ولی نعمت من خیلی خیلی دلم واست تنگ شده..دوست دارم یاصاحب الزمان ادرکنی
ما شما را به خودتان وا نگذاشتیم و فراموشتان نکرده ایم و اگر اینطور نبود قطعا مشکلات و دشمنان شما را از پا در می آوردند.
بحارالانوار ج 53 ص 174
اندکی تامل:
امام زمان (ع)که مانند پدری دلسوز برا ی شیعیان هستند اینگونه به یاد ما شیعیان بوده و از ما محافظت و نگاه بانی می فرماید.حال ما فرزندان این پدر مهربان با او چگونه رفتار می کنیم و محبت های اورا چگونه پاسخ می دهیم؟؟؟بیایید برای یک بار هم که شده دعایی خالصانه و مخلصانه به در گاه خدای متعال برای سلامتی و فرج کنیم و از خداوند قادر ظهور پدرمان را طلب کنیم و بدانیم خداوند تبارک و تعالی دعاهایمان را مستجاب می فرمایند چرا که در خود قرآن می فرمایند { ادعونی استجب لکم}
چون رسول خدا به مدینه هجرت نمود ودایع و امانات مردم که در نزد آن حضرت بود به امیرالمومنین (ع) سپرد تا آن ها را به صاحبانشان بسپارد . حنفلله بن ابی سفیان ، عصیر بن وایل ثقفی را طلبیده و او را گفت : برو در نزد علی بن ابیطالب هشتاد مثقال طلا از او ادعا کن .
بگو من هشتاد مثقال طلا در نزد محمد به امانت گذارده ام و فعلا او به سمت مدینه فرار کرده و شما وکیل او هستی این مبلغ را باید به من رد کنی و اگر از تو شاهد طلبید ما جماعت قریش همه شهادت می دهیم و در قبال این کار تو ، فعلا صد مثقال طلا که ده مثقال آن گردنبند مادرم هند است ، به تو عطا می کنم .
عصیر بن وایل آمد نزد امیرالمومنین (ع) و آنچه به او تعلیم داده بودند ادعا کرد . حضرت از او علامت آن امانت را طلبید . پس هر آنچه در میان ودایع و امانات تفحص کرد اثری ندید. و هر امانتی نام صاحبش بر آن نوشته شده بود و نام عصیر در آن نبود . آن حضرت چندان که عصیر را نصیحت کرد فایده نبخشید . گفت : مرا چند شاهد می باشد ، اینک ابوجهل و پسر او عکرمه و عقبه بن ابی معیط و ابوسفیان و پسرش حنفلله برای شهادت حاضرند . آن حضرت دانست که حیله ای در کار است ، فرمان داد تا شهود را در خانه کعبه حاضر سازند . آنگاه عصیر را طلبید در جایی که شهود سخن او را استماع نکنند و فرمود ای برادر ثقفی بگو این امانت را چه وقت از روز به رسول خدا (ص) سپردی ؟
گفت : هنگام وسط روز امانت را از دست من گرفت و به غلام خود سپرد . پس ابوجهل را طلبید . او سر از شهادت برتافت و گفت : بر من واجب نیفتاده است که چنین شهادتی بدهم .
پس ابوسفیان را طلبید و از او سوال کرد . ابوسفیان گفت : هنگام غروب آفتاب به محمد رد کرد و محمد آن را گرفت و در آستین خود نهاد . پس حنفلله را طلبید . او گفت : هنگامی که خورشید در وسط آسمان بود این امانت را محمد گرفت و در دست خود داشته تا عصیر مراجعت کرد .
پس عقبه را طلبید و از او سوال کرد . عقبه در جواب گفت : محمد این امانت را هنگام عصر تسلیم گرفت و فورا آن را فرستاد به خانه خود .
پس عکرمه را طلبید و از او سوال کرد . عکرمه در جواب گفت : محمد این امانت را هنگام طلوع آفتاب تسلیم گرفت و آن را به خانه فاطمه بنت اسد فرستاد.
عصیر چون این شهادات را مختلفه و متناقضه بشنید دگرگون شد و دانست که کار او به رسوایی می کشد . حضرت امیر فرمود : عصیر رنگ تو چرا زرد شد و انقلابی در تو پدید آمد ؟
عصیر عرض کرد : یا علی رستگار نخواهد شد کسی که مکر و حیله کار او باشد . براستی که من در این بیت از محمد امانتی ندارم.
حنفلله بن ابی سفیان مرا مغرور کرد و ابوسفیان مرا فریب داد . آنگاه آن ها گردنبند هند که نام او بر گردنبند نقش است به من رشوه دادند.
روایت کرده اند از مامون رقّی که گفت : در خدمت آقایم امام صادق(علیه السلام)بودم سهل بن حسن خراسانی وارد شد و سلام کرد بر آن حضرت و نشست و گفت : یا بن رسول الله ! از برای شماست رأفت و رحمت، و شما اهل بیت امام هستید ، چه مانع است شما را که از حق خود بنشینی با آنکه می یابی از شیعیانت صدهزار نفر که مقابلت شمشیر بزنند .
حضرت فرمود : بنشین ای خراسانی رعی ا... حَقَکَ . پس فرمود : ای حنیفه ! تنور را گرم کن . پس آن کنیز تنور را گرم کرد که مانند آتش سرخ شد و بالای آن سفید گردید . آنگاه فرمود : ای خراسانی برخیز و بنشین در تنور ! مرد خراسانی عرض کرد : ای آقای من یا بن رسول الله ! مرا عذاب مکن به آتش و از من بگذر. خدا از تو بگذرد .
فرمود : از تو گذشتم ، پس در این حال بودم که هارون مکی وارد شد و نعلینش را به انگشت سبابه اش گرفته بود ، عرض کرد : السلام علیک یا بن رسول الله . حضرت فرمود : نعلین را از دستت بینداز و بنشین در تنور . راوی گفت که : هارون کفش را از دست انداخت و در تنور نشست و حضرت رو کرد به مرد خراسانی و شروع کرد با او حدیث خراسان گفت مانند کسی که مشاهده می کند آن را . پس فرمود : برخیز ای خراسانی و نظر کن به داخل تنور . ، گفت : برخاستم و نظر کردم در تنور . دیدم هارون را که چهار زانو نشسته . آنگاه از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد . حضرت فرمود : در خراسان چند نفر مثل این مرد است ؟ گفت : به خدا قسم یک نفر نیست .
فرمود : ما خروج نمی کنیم در زمانی که نمی بینی در آن پنج نفر که معاضر باشد از برای ما ، ما داناتریم به وقت خروج .
منبع:<<منتهی الآمال ،ج 3، باب 14 ، ص 1976>>
نکته قابل تامل:
این واقعه در زمان امام صادق علیه السلام رخ داده است . حال آنکه صدها سال از آن واقعه می گذرد و امام صادق ،امام رضا، امام جواد ،امام هادی و امام عسگری (علیهم السلام) را شهید کردند اما چه شد آن صد هزار نفر ؟!!!
در زمان ما چه اتفاقی می افتد ؟ امام زمان ما در چه حالتی به سر می برند ؟
یکی از القاب آن حضرت ،« شرید » است. (شرید به معنای رانده شده است .)
یعنی از این خلق که نه جنابش را می شناسند و نه قدر وجود نعمتش را دانستند و نه در مقام شکرگزاری و ادای حقش برآمدند؛
بلکه پس از یاس اوایل ایشان از غلبه و تسلط بر آن جناب و قتل و قمح ذریّه طاهره اخلاف ایشان به اعانت زبان و قلم در مقام نفی و طردش از قلوب برآمدند و ادله بر اصل نبودن و نفی تولدش اقامه نمودند و خاطر ها را از یادش محو نمودند .