بخشی از سیره امام رضا علیه السلام

 شیخ صدوق روایت کرده است از ابراهیم ابن العبّاس که گفت: هرگز ندیدم که حضرت ابوالحسن الرّضا علیه السلام با بد رفتاری و بداخلاقی با کسی سخن گوید، و ندیدم که هرگز کلام کسی را قطع کن( یعنی در میان سخن او سخن گوید) تا کلام خود را تمام کند.

 

و  رد نکرد حاجت احدی را که مقدور او بود برآورد. و( هیچ گاه در حضور کسی که با او نشسته بود پا دراز نفرمود، و در مجلس در مقابل کسی که در برابر او نشسته است تکیه نمی داد،  و هیچ وقت ندیدم او را که به یکی از موالی و غلامان خود بد گوید و فحش دهد، و... ).

 

و چون خلوت می فرمود و سفره غذا نزد او پهن می کردند؛ تمام ممالیک خود را سرسفره جمع می کرد، حتی دربان و میرآخور او. و با آنها غذا میل می فرمود. عادت آن جناب آن بود که شب ها کم می خوابید و بیشتر شب ها را از اول شب تا به صبح بیدار بود و روزه بسیار می گرفت و روزه  سه روز از هر ماه که پنج شنبه اول و پنج شنبه آخر ماه و چهار شنبه میان ماه باشد از او فوت نشد. و آن حضرت بسیار احسان می کرد و در پنهانی صدقه می داد. بیشتر صدقات او در شب های تار بود. پس اگر کسی گمان کند که مثل آن حضرت در فضل دیده است، پس سخن او را نپذیرید.

 

 (منتهی الآمال: باب 10،ج3، ص1620 و 1621  . عیون اخبار الرضا علیه السلام: ج2، ص184  . بحار الانوار: ج49، ص90)

  

 سفره غذا

 

یکی از اهل بلخ نمونه ای از تواضع و توجه امام رضا علیه السلام به ضعیفان را چنین نقل می کند: در سفر امام رضا علیه السلام به خراسان من نیز همراه حضرت بودم. روزی بر سر سفره غذا، غلامان سیاه پوست و دیگران نیز حاضر شدند.

 

من به امام رضا علیه السلام عرض کردم: فدایت گدم، اگر اجازه دهی برای اینان سفره ای دیگر بگسترانیم؟ حضرت با تغیّر فرمود: 

 

ساکت باش! خدای همه یکی است. و پدر و مادر اینان نیز با ما یکی است، و پاداش هر کس به اندازه عمل اوست.

 

(بحار الانوار: ج49 ص101  . کافی: ج8 ص230  . وسائل الشیعه: ج24 ص265)

 

دستخطی برای یادگار

 

شخصی از اهالی (( کرمند ))  -که یکی از روستاهای اصفهان بوده-  به عنوان ساربان همراه امام رضا علیه السلام به خراسان آمد. او هنگام بازگشت  نزد حضرت رفت و عرض کرد: یابن رسول الله، نوشته با خط مبارک خود به من دهید تا آن را به عنوان تبرک نگه دارم.

  

امام رضا علیه السلام حدیثی نوشت و به او داد:

 

کُن مُحِبّاً لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ اِن کُنتَ فاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبّیهِم وَ اِن کانُوا فاسِقینَ.

 

محب آل محمد علیهم السلام باش اگر چه گناهکار باشی، و دوستدار محبین آل محمد علیهم السلام باش اگر چه گناهکار باشند.

 

قطب راوندی د قرن ششم می گویید: این نوشته امام رضا علیه السلام که به ساربان داد، اکنون نزد یکی از اهالی کرمند از روستاهای اصفهان موجود است.

 

(بحار الانوار: ج66 ص253  . الانوار البهیه: ص 224  . الدعوات:  ص28  . خاتمه المستدرک: ج1 ص241  . مستدرک الوسائل: ج12 ص 232،233.)



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: بخشی از سیره امام رضا علیه السلام , امام رضا , سیره زندگی امام رضا , زندگی نامه امام رضا , وبلاگ مذهبی فردا , ولادت امام رضا , سیره ائمه ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فردا
تاریخ : سه شنبه 16 / 6 / 1393
مناظره امام رضا علیه السلام با دانشمندان جهان
حسن بن نوفلی گوید : وقتی حضرت رضا علیه السلام بر مأمون وارد شدند ، خلیفه به فضل بن سهل دستور داد تا علمای ادیان و متکلمین مثل جاثلیق1 ، رأس الجالوت ،رؤسای صابئین ،هِربِذ بزرگ ، وزردشتی ها ،عالم رومیان و علمای علم کلام را گرد هم آورده تا گفتار و عقائد حضرت رضا علیه السلام و نیز اقوال آنان را بشنود . 
 
فضل بن سهل نیز آنان را فرا خواند و مأمون را از حضور ایشان با خبر ساخت ، خلیفه نیز دستور داد تا همه را نزد او حاضر کنند ، و پس از خوش آمد گویی به ایشان گفت : شما را برای کار خیری فرا خوانده ام ، مایلم پا پسر عمویم که از مدینه به اینجا آمده مناظره کنید ، فردا اول وقت به اینجا بیایید و کسی از این دستور سرپیچی نکند . ایشان نیز اطاعت کرده و گفتند : 
 
ای امیرالمومنین به خواست خدا فردا اول وقت در این محل حاضر خواهیم شد .نوفلی گوید : ما نزد آن حضرت سرگرم صحبت بودیم که ناگاه یاسر ؛خادم آن حضرت وارد شده و فرمود : سرور من ! امیرالمومنین به شما سلام رسانده و فرمود : برادرت قربانت شود ! دانشمندان مذاهب مختلف ، و علمای علم کلام ، همگی نزد من حضور دارند ، آیا مایلید نزد ما آمده و با ایشان به بحث و گفتگو پردازید ؟ وگرنه خود را به زحمت نینداخته در صورت تمایل ما به خدمت شما بیاییم . 
 
حضرت فرمود : به او سلام برسان و بگو متوجه منظور شما شدم، به خواست خدا فردا صبح خواهم آمد . راوی ادامه داد : هنگامی که یاسر رفت : آن حضرت رو به من کرده فرمود : 
 
« یَا نَوفَلِی أنتَ عِرَاقی وَ رِقَّة ُ العِرَاقِیِّ غَیرٌ غَلِیظَة فَمَا عِندَکَ فِی جَمعِ ابنِ عَمِّی عَلَینَا أهلَ الشِّرکِ وَ أصحَابَ المَقَالاتِ؟ »
«ای نوفلی! تو عراقی هستی و أهل عراق طبع ظریف و نکته سنجی دارند ، نظرت درباره این گرد همایی از علمای ادیان و أهل شرک توسط مأمون چیست؟ »
 
گفتم : او قصد آزمودن شما را دارد و کار نامطمئن و خطرناکی کرده است ،حضرت فرمود : چطور؟ گفتم : متکلمین و أهل بدعت ؛ مثل علما نیستند ، چون عالم ؛مطالب درست و صحیح را انکار نمی کند ، ولی ایشان و همه أهل انکار و مغالطه اند ، اگر بر اساس وحدانیّت خدا با ایشان بحث کنید ، خواهند گفت : وحدانیّتش را ثابت کن ، و اگر بگوئید : محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست ، می گویند : رسالتش را ثابت کن ، سپس مغلطه می کنند ، و باعث می شوند که خود شخص ؛ دلیل خود را باطل کند و دست از حرف خویش بردارد ، قربانت گردم ، از ایشان برحذر باشید و خود را مواظبت کنید.حضرت ضمن تبسّمی  فرمود : ای نوفلی ، آیا ترس آن داری ایشان دلائل مرا باطل کرده و مجابم سازند ؟! گفتم : نه به خدا ، درباره شما چنین هراسی ندارم و امیدوارم خداوند شما را بر ایشان پیروز فرماید . 
 
فرمود : ای نوفلی !می خواهی بدانی مأمون چه وقت از این کار پشیمان خواهد شد ؟ گفتم : آری.
 
فرمود : « إذَا سَمِعَ احتِجَاجِی عَلَی أهلِ التَّورَاهً بتَورَاتِهِم وَ عَلَی أهلِ الإنجِیل بِإ نجِیِلِهِم و عَلَی أهلِ الزَّبورِ بِزَبٌورِهِم ... »
 
« وقتی که نظاره کند که با أهل تورات با توراتشان و با أهل انجیل با انجیلشان و با أهل زبور با زبورشان و با صائبین با عبری و با زردشتیان به فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقه ای  از علما به زبان خودشان بحث می کنم ، و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همه چیره شدم و تمام ایشان سخنم  را پذیرفتند ، مأمون در خواهد یافت آنچه به دنبال آن می باشد در خور او نیست در این زمان است که  پشیمان خواهد شد، لاحول و لا قوه إلا باالله العلی العظیم».
 
باری بامدادان ، فضل بن سهل نزد او آمده و گفت : فدایت شوم ، پسر عموی شما منتظر است، و تمام علما و دعوت شدگان حاضرند ، کی تشریف می آورید ؟ حضرت فرمود : شما زودتر بروید ، من هم به خواست خدا خواهم آمد. سپس وضو گرفته ، و مقداری سویق (نوعی خوراکی از قبیل آش یا حلیم است) میل فرموده وقدری نیز به ما دادند ، آنگاه همه خارج شده نزد مأمون رسیدیم ، مجلس پر از جمعیت بود و محمد بن جعفر (عموی آن حضرت) به همراه گروهی از سادات و نیز فرماندهان لشکر در آن مجلس حضور داشتند .
 
وقتی آن حضرت حاضر شدند ، مأمون و محمد بن جعفر و تمام سادات حاضر در مجلس به احترام امام رضا علیه السلام برخاستند ، حضرت و مأمون نشستند ولی بقیه همان طور ایستاده بودند تا اینکه خلیفه دستور نشستن داد ، و مأمون مدتی با آن حضرت گرم صحبت شد سپس رو به جاثلیق کرده و گفت : ای جاثلیق !این فرد علی بن موسی بن جعفر ؛ پسر  عمویم، و از اولاد فاطمه- دخت پیامبرمان- و علی بن ابی طالب-صلوات الله علیهم- می باشد، میل دارم با او صحبت کنی و بحث نمایی و حجت آوری و انصاف را رعایت  کنی. جاثلیق گفت : ای امیرالمومنین ! چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال می کند که من آن را قبول ندارم ، و به گفتار پیامبری احتجاج می کند که من به او ایمان ندارم ؟ امام  فرمود: «یَا نَصرَانِی فإنِ احتَجَجتٌ عَلَیکَ بإِنجِیِلِکَ أ تٌقِرٌّ بِهِ ؟ »
«ای مرد مسیحی، اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم آیا می پذیری ؟»    
 
جاثلیق گفت : مگر می توانم آنچه انجیل فرموده ردّ کنم ؟ به خدا قسم بر خلاف میل باطنی ام  آن را قبول خواهم کرد . امام فرمود : اکنون ، هر چه می خواهی سوال کن و جوابت را بگیر.
 
پرسید : درباره نبوت عیسی و کتابش چه عقیده ای داری ؟ آیا منکر آن دو هستی ؟ امام فرمود:  
«أنا مٌقِرٌّ بِنٌبٌوَّهِ عیسی وَ کِتابه ومَا بَشَّرَ بِهِ أمَتَه و أقَرَّت بِهِ الحَوَارِیونَ وَ کافِر بِنٌبٌوَهِ کٌلِّ عیسی لَم یٌقِرَّ بِنٌبٌوَّهِ مٌحَمَّد و کِتَاِّبِه و لَم یٌبَشِّر بِهِ أمَّتَه.»
 
«من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه امتش را بدان بشارت داده و حواریون نیز آن را قبول کرده اند ایمان دارم  و به عیسایی که به نبوت محمد صلی الله و علیه و آله و کتاب او ایمان نداشته و امت خود را به او بشارت نداده ؛ کافرم».
 
   جاثلیق گفت : مگر هر حکمی نیاز به دو شاهد عادل ندارد ؟ امام فرمود : آری، او گفت : پس دو گواه عادل از غیر همدینان خود که مسیحیان نیز او را قبول داشته باشند معرفی فرما، و از ما نیز از غیر همدینانت دو شاهد عادل بخواه. امام فرمود : « الآنَ جِئتَ بالنَّصَفَهِ یَا نَصرَانِیٌّ أ لَا تَقبَلٌ مِنِّی العَدلَ وَ المٌقَدَّمَ عِندَ المَسیح عیسَی بنِ مَریَم ؟»
 
«اکنون کلام به انصاف راندی ،آیا فردی که نزد حضرت مسیح علیه السلام دارای مقام و منزلتی بود قبول داری ؟ »
 
جاثلیق گفت : این شخص عادل کیست ؟ نامش را بگو ؟ امام فرمود : نظرت درباره یوحنا دیلمی چیست ؟ جاثلیق گفت : به به ! نام محبوب ترین شخص نزد مسیح را بردی ! امام فرمود :« أقسَمتٌ علیکَ هَل نَطَقَ الانجیلٌ أنَّ یوحَنَّا قَالَ إنَّ المَسیحَ أخبَرَنی بِدِینِ مٌحَمَد العَرَبیَّ ؟ و بَشَرنی بِهِ أنَّهٌ یَکونٌ مِن بَعدی ؟ فَبَشَّرتٌ بِهِ الحَوَارِیِّینَ فَآمَنوا بِهِ ؟ »
 
« تو را سوگند می دهم آیا در انجیل نیامده که یوحنا گفت : مسیح مرا به کیش محمد عربی آگاه نمود و بشارت داد که بعد از او خواهم آمد  و  من نیز به حواریون مژده دادم  و آنان نیز به او ایمان آوردم ؟ »
 
جاثلیق گفت : بله ، یوحنا از قول حضرت مسیح این طور نقل کرده و نبوت مردی را بشارت داده و هم به اهل بیت و وصی او مژده دادع ، ولی معین نکرده که این ماجرا چه وقت اتفاق خواهد افتاد  و ایشان را برای ما معرفی نکرده است تا ایشان را بشناسیم . امام فرمود : «فإن جِئناکَ بِمَن یَقرَأٌ الإنجیلَ فَتَلَا عَلَیکَ ذِکرَ مٌحَمَد وَ أهلِ بَیتِهِ و أٌمَتِهِ أ تٌومِنٌ بِهِ ؟ »
 
«اگر فردی که بتواند انجیل بخواند را در اینجا حاضر کنم و مطالب مربوط به محمد و أهل بیت و امت او را برایت تلاوت کند آیا ایمان می آوری ؟ »
 
جاثلیق گفت : سخن نیکی است، آن حضرت نیز ضمن احضار نِسطاس رومی او را فرا نمود : سفر سوم انجیل  را تا چه حدی در حفظ داری؟ گفت : به تمام و کمال آن را حفظ می باشم ، سپس  رو به رأس الجالوت نموده و فرمود : آیا انجیل خوانده ای ؟ گفت : آری، امام فرمود : من سفر سوم را می خوانم ، اگر در آن جا مطلبی درباره محمد وأهل بیت او علیهم السلام و امتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبی در این باره نبود ، شهادت ندهید ، سپس امام علیه السلام ضمن خواندن سفر سوم تا به ذکر پیامبر رسید ؛ توقف کرده و فرمود : ای نصرانی تو را به حق مسیح و مادرش قسم ،آیا دریافتی که من عالم به انجیل می باشم ؟ گفت : آری، سپس مطلب مربوط به محمد و أهل بیت و امتش را تلاوت فرمود ، گفت : حال چه می گویی ؟ این عین سخن مسیح علیه السلام است ، اگر مطالب انجیل را تکذیب کنی ، موسی و عیسی علیهما السلام را تکذیب کرده ای و اگر این مطلب را منکر شوی ، قتل تو واجب است ، زیرا به خدا و پیامبر و کتاب خود کافر شده ای ، جاثلیق گفت : مطلبی را که از انجیل برایم روشن شود انکار نمی کنم ، بلکه بدان اذعان دارم . امام فرمود : شاهد بر اقرار او باشید. امام ادامه داد : هر چه می خواهی سوال کن .جاثلیق گفت : حواریون حضرت مسیح و نیز علمای انجیل چند نفر بودند ؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود : از خوب کسی پرسیدی ؛ حواریون دوازده نفر و عالم و برترشان ألوقا بود . و علمای مسیحیان سه نفر بودند : یوحنای اکبر در «أخ»، یوحنایی در «قرقیسیا» ، و یوحنای دیلمی در رجّازو مطالب مربوط به رسول خدا صلی الله و علیه و آله و أهل بیت و امت او نزد وی بوده و هم  او بود امت عیسی و بنی اسرائیل را به نبوت حضرت محمد و أهل بیت و امتش ، مژده داد . سپس فرمود : ای مسیحی ، قسم به خدای ما به عیسایی که به محمد صلی الله و علیه و آله مومن بود ، ایمان داریم ، و نسبت به عیسایی شما ایرادی نداریم جز ضعف و ناتوانی و کمی نماز و روزه او!. جاثلیق گفت : به خدا سوگند دانش خود را تباه ساخته و خود را تضعیف نمودی، می پنداشتم تو عالمترین فرد در بین مسلمین هستی ! امام فرمود : مگر چطور شده ؟ جاثلیق گفت : شما معتقدی که عیسی ضعیف بود و کم روزه می گرفت و کم نماز می خواند و حال آنکه آن حضرت حتی یک روز هم بدون روزه سپری نساخته و یک شب نیز به خواب نرفت ، و همیشه روزها روزه بود و شب ها شب زنده دار !
 
امام فرمود : فَلِمَن کَانَ یَصٌومٌ و یٌصَلِّی ؟ « برای نزدیکی و تقرب به چه کسی روزه می گرفت ونماز می خواند ؟!
 
جاثلیق نتوانست جوابی دهد و ساکت ماند 2.
 
«خوانندگان محترم برای مطالعه ادامه مناظره امام رضا علیه السلام با دانشمندان دیگر به کتاب 350 پرسش و پاسخ در محضر علی بن موسی الرضا علیه السلام ص 167 مراجعه کنید.» 
 
(1-جاثلیق : عالم بزرگ نصاری ، و رأس الجالوت : عالم بزرگ یهود ، وهربذ بزرگ : عالم بزرگ زردشتیان می باشد.)
 
(2-در حقیقت امام علیه السلام با این جَدَل ، عقیده آنان مبنی بر الوهیت حضرت عیسی علیه السلام را باطل نمودند.) 
 

 



:: موضوعات مرتبط: مناظرات امامان (ع) , ,
:: برچسب‌ها: مناظره امام رضا علیه السلام با دانشمندان جهان , مناظره امام رضا ع , فردا , گروه مذهبی فردا , مناظرات ائمه ع , امام رضا ع , امام هشتم , مناظرات امام هشتم , امام صادق ع ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فردا
تاریخ : دو شنبه 15 / 6 / 1393
ولادت با سعادت حضرت امام رضا (علیه السلام)

 میلادعالم آل‌محمد(ص)،هشتمین‌حجت‌سرمد،نگین‌درخشان‌وطن،السلطان اباالحسن
حضرت امام رضا (علیه السّلام)
مبارک باد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: , , ,
:: برچسب‌ها: ولادت با سعادت حضرت امام رضا (علیه السلام) , عکس تولد امام رضا , وبلاگ مذهبی فردا , او می آید , تصاویر مناسبتی و مذهبی , تصاویر زمینه ولادت امام رضا ع , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : دو شنبه 15 / 6 / 1393
حکم حضرت علی(ع) در جلوس طفلی برسر ناودان

 علامه مجلسی در جلد نهم بحار صفحه  487 روایت کرده که طفل شش ماهه ای  برسر ناودان آمد به این طریق که از بالای سطح به سینه کشیدن خود را به ناودان رسانید و بر سر ناودان قرار گرفت 

 

مادرش با اضطراب برسر بام دوید اما دسترسی به ناودان پیدا نکرد . فریاد صیحه او بلند شد . همسایگان از زن و مرد به خانه ریختند ، نردبانی نصب کردند فایده نکرد از جهت طول ناودان و بلندی دیوار.  عمر از آن کوچه عبور می کرد. بانگ ناله شنید ، به خانه درآمد ، چون از قضیه آگاه شد   گفت : چاره این کار جز علی بن ابیطالب  کس دیگر قادر نیست ، زود او را خبر کنید . 

 

بستگان آن طفل با ناله به طرف آن حضرت شتاب گرفتند. چون حضرت حاضر شد مادر طفل بنا کرد صیحه کشیدن و نالیدن . 

 

حضرت به سوی آن طفل نظری فرمود ، کلمه ای  ادا نمود که کسی نفهمید . پس آن حضرت فرمود طفلی همانند این طفل برسر بام ببرید. چون بردند آن دو طفل به یکدیگر نظری کردند و به زبان خود مثل اینکه تکلم می کنند . به ناگاه دیدند که طفل از سر ناودان رفت بالای  سطح. مادرش آمد او را در بر گرفت  و صدای هل هله و شادی از اهل خانه چنان بالا گرفت که مردم مثل آن را کمتر دیده بودند 

 

منبع:قضاوت های امیرالمومنین (ع)- صفحه 73

 


:: موضوعات مرتبط: قضاوت های امام علی (ع) , ,
:: برچسب‌ها: حکم حضرت علی(ع) در جلوس طفلی برسر ناودان , وبلاگ مذهبی فردا , قضاوت های امیرالمومنین , سیره ائمه , معرفی کتاب , امام علی ع , حضرت علی , داستان های حضرت علی , ماجرای کودک بر سر بام ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فردا
تاریخ : سه شنبه 9 / 6 / 1393
درد و دل یکی از کاربران وبلاگ با امام زمان(عج)

 سلام،این نامه در اعترافی کنم وعذر خواهی .من در دوستی و رفاقت با هر کس تا این زمان همیشه منفعت  وصلاح دوستانم را به منفعت وسود خود ترجیح داده ام و پشیمان هم نیستم ؛هر چند گاهی آنها گاهی قدر دان نبوده اند و همیشه نگران آنها هستم  واز خدا و اهل بیت برایشان بهترینها را خواستار بوده ام.


یکبار در یک مورد از برخوردهایم با یکی از دوستان هرقدر از او خواستم تا از کارش که به خیال خودم صلاح او نبود پرهیز کند ولی او اینگونه نکرد و چیزی گفت که قلب مرا شکست . بعد از آن دیگر نمیخواستم با او دوستی کنم که در همان روز ها این فکربه ذهنم افتاد و مرا از شما ؛آقا شرمنده ساخت.


با خود گفتم من در این مورد فکر میکنم صلاح دوستم در انجام ندادن آن کار است و با این که معلوم نست نظر من درست است یا نه اینگونهناراحتم ؛ولی شما چه،این دلسوزی که حتما در تمام امور زندگیمان آنچه حقیقتا صلاح ماست میدانید و ما خیلی وقت ها با آن که قلبتان برای ما میتپد کاری میکنیم که میدانیم خطاست و قلب شما را میشکنیم ولی شما چه ؛ بر خلاف من که میخواستم دوستم را مدتی رها کنم حتی لحظه ای ما را رها نمیکنید وباز سراغ کسانی چون مرا میگیرید پس اعتراف میکنم که شما کسی هستی که حقیقتا مرا دوست داشته و آنچه صلاح من بوده می دانسته اید ولی من از شما غافل بوده ام .


پس عذر میخواهم که به کسی چون شما پشت کرده ام و آنگونه که شایسته ی شماست قدردان نبوده ام .


وقول میدهم دیگر شما را تنها نگذارم و دل دشمنانتان را با آن چه شما را ناراحت میکند شاد نکنم.

(برسد به دست کسی که بدون خواندن این نامه هم به هرچه در آن است آگاه است)

 


:: موضوعات مرتبط: نامه ای به امام عصر(ع) , ,
:: برچسب‌ها: درد و دل با امام زمان , نامه ای به امام زمان , ویبلاگ مذهبی فردا , درد و دل های خودمونی , امام مهربانی , حضرت مهدی عج , درد دل با حضرت مهدی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : جمعه 5 / 6 / 1393